حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۹۱۷

۱

هر چه در هستی ما هست چنان در بازیم

که اگر سوزن با ما بود آن در بازیم

۲

در وفا تا بتوانیم چه تقصیر کنیم

با تو ما را به دل آن است که جان در بازیم

۳

جانِ جانی تو اگر جان نبود جانان هست

اصلِ سرمایه توی سود و زیان در بازیم

۴

چون که پیدات نهان است و نهانت پیدا

شرط آن است که پیدا و نهان در بازیم

۵

و الله ار کون و مکان بی تو پشیزی ارزد

هستیِ ما چه زند کون و مکان در بازیم

۶

از تو ما را به بهشتی نتوان قانع شد

گل ستانی چه بود هر دو جهان در بازیم

۷

کفر و دین هر دو به یک جو چو تو با ما باشی

هر چه غیرِ تو بود با تو روان در بازیم

۸

بی‌تو خود سایه‌ی طوبا تفِ دورخ باشد

با تو فردوس ببخشیم و جنان در بازیم

۹

ناز بس گر سخن این است و نزاری ماییم

دل به دیوانگی و سر به زبان در بازیم

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۶۱

نظرات