حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۹۲۴

۱

آخر بمردم از غمت ای زندگانیم

دریاب اگر نه درد و دریغا جوانیم

۲

هیچ از خدا نترسی و رحمت نمی‌کنی

بر عاجزی و بی‌کسی و ناتوانیم

۳

هرگز نهایتی نکند سر گرانیت

هرگز به غایتی نرسد مهربانیم

۴

سر برنگیرم از پسِ در گرز پیشِ خود

هم‌چون سگ از مقابلِ مسجد برانیم

۵

خوش خوش بسوختم چو سپند آر چه روز و شب

با آبِ دیده بر سرِ آتش نشانیم

۶

می‌سوزیم بر آتشِ هجران روا مدار

یک ره به خویشتن برسان گر توانیم

۷

ترسم که در فراقِ تو ناگه اجل رسد

بازآیی و زِ خلق نیابی نشانیم

۸

یا سعی کن که پیشِ اجل بازیابمت

یا جهد کن کزین همه غم وا رهانیم

۹

تا کی به جان رسم زِ تو آخر نزاریا

روزی بود مگر که به جانان رسانیم

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۶۸

نظرات