
حکیم نزاری
شمارهٔ ۹۳۱
۱
در کویِ دوست گر چه نه مردانه میرویم
هر چون که هست واله و دیوانه میرویم
۲
شوریدهایم و شیفته بر زلف و خالِ او
در دامِ فتنه از پیِ آن دانه میرویم
۳
در بحرِ عشق گر چه گران هم چو لنگریم
تا آشنا نداند بیگانه میرویم
۴
روزی هزار بار اگر توبه میکنیم
پیمان شکسته با سرِ پیمانه میرویم
۵
یک پل نه در ممالکِ فقر و چو پیل مست
در ملکِ پادشاه ملوکانه میرویم
۶
باز از میانِ خلق کناری گرفتهایم
در جستجوی گنج به ویرانه میرویم
۷
گه شمع جمع مجلس انسیم و گاه باز
پر سوخته ز شوق چو پروانه میرویم
۸
چون اقتدا به پیرِ خرابات کردهایم
بر جادهی غرامت و شکرانه میرویم
۹
بر سنّتِ نزاری اگر بر ملالِ طبع
دل تنگ میشویم به میخانه میرویم
نظرات