
حکیم نزاری
شمارهٔ ۹۳۲
۱
بیا تا کژ نشینم راست گویم
غلامِ قامت چالاک اویم
۲
بَروبالا از این خوشتر نباشد
سخن در سرو دارم راست گویم
۳
همه کس را نظر بر روی خوب است
که نی من فتنهی روی نکویم
۴
اگر بازم ملاقاتی دهد دست
به کامِدل علی رغم عدویم
۵
مگر چشمم فتد روزی به چشمش
مگر روزی رسد رویش به رویم
۶
بناگوش چو نسرینش ببوسم
گریبانِ عرق چینش ببویم
۷
به دامِ من درآید مرغ امّید
به کامِ من برآید آرزویم
۸
چه سودا در سرم میگردد از دوست
ازین گِل چون نزاری سر بشوم
نظرات