
حکیم نزاری
شمارهٔ ۹۳۹
۱
یاد آن شب¬ها که بودی در کنارم دل¬ستان
غیرتِ خورشیدِ تابان رشکِ سروِ بوستان
۲
نافه مشکین زلفش سلسله در سلسله
روضه حسن وجمالش گل¬ ستان درگل ستان
۳
دست در آغوش و لب بر لب نهاده تا سحر
بر خلاف دشمنان کاری به کام دوستان
۴
ذوق¬هایی و خوشی¬هایی که ما را دست داد
شرح آن ممکن نگردد در چنین صد داستان
۵
پیش ازین از بس تنعّم در ضیافت گاه وصل
داشتم هر شب غذا از لعل آن شکّر ستان
۶
این زمان صد شکر بگزارم اگر دستم رسد
تا ببوسم خاک کویش سر نهم بر آستان
۷
باز می¬گوی ای نزاری و به زاری می¬گری
یاد آن شب¬ها که بودی در کنارم دل¬ ستان
نظرات