
حکیم نزاری
شمارهٔ ۹۵۳
۱
ای که نبودی شبی مونسِ غمخوارگان
رحم کن آخر دمی بر دلِ بیچارگان
۲
بس که کشیدم ستم از ظلماتِ فراق
چند کند احتمال جورِ ستمکارگان
۳
تا ز برت رفتهام از نمِ خونِ سرشک
خشک نشد هرگزم صفحه رخسارگان
۴
خستهدلی ناصبور دارم و دانم که نیست
در رهِ عشق احتمال کارِ سبکسارگان
۵
نعره زنم تا به روز از غم هجران چنانک
خیره بمانند شب مجمع سیّارگان
۶
با همه دردِ فراق با همه ضعفِ دماغ
هیچ نمیگیردم طعنه ی نظّارگان
۷
یاد نزاری مکن تا چه گشاید ازو
نه که نداری دگر هم چو وی از یارگان
تصاویر و صوت

نظرات