حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۹۶۲

۱

تنم جایی و دل جایی ندارم زَهرهٔ گفتن

دلم آن جا و تن زاین جا ندارد قوت رفتن

۲

کسی کآشفته ی اویم ندانم با که بر گویم

یکی محرم همی جویم که داند راز بنهفتن

۳

چو ماه از پرده شد پیدا تحمل کی کند شیدا

که را باشد درین سودا مجال خوردن و خفتن

۴

که را آن زهره و یارا که گوید رحم کن یارا

وگر او رد کند ما را که خواهد در پذیرفتن

۵

شود از طعنه ی مردم امیدم گم مرادم گم

اگر ممکن شود انجم ازین طارم فرو رفتن

۶

اگر در بحر نفتادی صدف را سینه نگشادی

چنینش دست کی دادی نزاری را گهر سفتن

تصاویر و صوت

نظرات