
حکیم نزاری
شمارهٔ ۹۶۴
۱
ای آرزوی جانم در پای تو افتادن
جان بر تو فدا کردن سر پیش تو بنهادن
۲
بر بوی وصال تو جاوید شوم زنده
گر دست دهد روزی در پای تو جان دادن
۳
گفتم مگرم روزی بنوازی و دریابی
خود بخت نمی خواهد با کار من افتادن
۴
هیچ از دل آشفته خوشنود نی ام هرگز
تا کی به گران جانی پیش تو بر استادن
۵
ناید ز تو دلداری هم پیش من اولا تر
گر سعی کنی شاید در باز فرستادن
۶
بر گریه ی من خندی از غایت دل سوزی
رسم است نزاری را خون از مژه بگشادن
نظرات