حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۹۶۶

۱

تا نگویی تو ندانم که چه باید کردن

هر چه گویی بنهم حکم قضا را گردن

۲

به تو دادیم همه جان و جهان و دل و دین

جان به نوباوه نشاید سوی جانان بردن

۳

ای همه شادی جان ها به جمال رخ تو

غم بیهوده از این پس نتوانم خوردن

۴

روی در روی جمال تو کنم بی من و ما

حق تسلیم چه باشد به محق بسپردن

۵

من دگر در خودی خود نتوانم پیوست

خارج عقل بود دشمن جان پروردن

۶

ترک دل داری و دل دوستی خود کردیم

تا نباید دلی از بهر دلی ازردن

۷

با تو دارم همه الا به تو ام رویی نیست

فطرت است این نتوانم متبدل کردن

۸

نتوانم رقم دوستی از لوح ازل

به خیالات ز آیینه ی جان بستردن

۹

وقت بخشایش اگر دست نزاری گیری

دولت آن است که در پای تو باید مردن

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۲۰۸

نظرات