حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۹۶۷

۱

توبه کردم که دگر توبه نخواهم کردن

باش گو چون رگ جان خون رزم در گردن

۲

باده گر رنگ جگر دارد جان پرورم است

کار من چیست جگر خوردن جان پروردن

۳

من اگر خون نخورم از رگ جان و دهنش

از لب جام به جز خون چه توانم خوردن

۴

عاشقی پیشه ی من بود وگر تازه کنم

بدعتی نیست که خواهم به جهان آوردن

۵

زخم عشق است کزو مرهم جان ساخته اند

پس از این زخم به صد جان نتوان آزردن

۶

علم و فضل و خرد و عقل ندانم که به عشق

هیچ درمان دگر نیست به جز بسپردن

۷

شاه فرمود در اثنای حدیثی که بگوی

توبه کردم که دگر توبه نخواهم کردن

۸

بنده هم از ره الناسُ علی دین ملوک

بو که این توبه تواند به قیامت بردن

۹

چند گویند نزاری دل و دین داد به درد

منم و دّردی درد ار نبود می دردَن

تصاویر و صوت

نظرات