
حکیم نزاری
شمارهٔ ۹۸۳
۱
عاقلهی عقل چیست مظلمهی مرد و زن
هم نفسِ عشق باش بیش دگر دم مزن
۲
یک سخن ار بشنوی با تو بگویم درست
گر دمِ ما میزنی بر شکن از خویشتن
۳
آنچه تو گویی محال و آن چه تو بینی خیال
شرک نباشد روا در صفت ذوالمنن
۴
سوزن و جیبِ مسیح هست مثال صحیح
نتوان معراج کرد با دل و جان و بدن
۵
خضرِ رهم باز داد بر لبِ آبِ حیات
زندهی عشقم کنون فارغم از جان و تن
۶
طالبِنوحِ نجی باش ز بهرِ نجات
هر چه به کشتی رسی باز به دریا فکن
۷
هر چه بماند ز تو نام و نشان جزو و کلّ
صورِ انا الحق بدم نوبتِ وحدت بزن
۸
گر به ثباتِنخست داری عزمِدرست
دنیی و دین مرد وار هر دو به هم در فکن
۹
پیشِ نزاری مزن لافِ رسیدن به دوست
تا نرسی نیستی محرمِ سرّ و علن
۱۰
پیش مکن همچو قَز جهلِ طبیعی حجاب
هرزه مشو در کفن فضله به خود بر متن
نظرات