
حکیم نزاری
شمارهٔ ۹۸۷
۱
آخر ای ظالم خدا را یاد کن
بنده را بندِ غم آزاد کن
۲
یا به مکتوبی روانم تازهدار
یا به پیغامی دلم را شاد کن
۳
گر چه با دست این سخن در گوشِ تو
از دو زلفت حلقهای برباد کن
۴
آخرم روزی به شیرینی بپرس
وآنگهم والهتر از فرهاد کن
۵
با تو یاری گفته بود از راهِعجز
چارهی این کُشتهی بیداد کن
۶
گفته[ای] من از کجا او از کجا
هر که را دردیست گو فریاد کن
۷
یا طمع بگسل نزاری از وصال
یا دلی از آهن و فولاد کن
نظرات