
عبید زاکانی
غزل شمارهٔ ۱
۱
بکشت غمزهٔ آن شوخ، بیگناه مرا
فکند سیب زنخدان او به چاه مرا
۲
غلام هندوی خالش شدم ندانستم
کاسیر خویش کند زنگی سیاه مرا
۳
دلم بجا و دماغم سلیم بود ولی
ز راه رفتن او دل بشد ز راه مرا
۴
هزار بار فتادم به دام دیده و دل
هنوز هیچ نمیباشد انتباه مرا
۵
ز مهر او نتوانم که روی برتابم
ز خاک گور اگر بردمد گیاه مرا
۶
به جور او چو بمیرم ز نو شوم زنده
اگر به چشم عنایت کند نگاه مرا
۷
عبید از کرم یار بر مدار امید
که لطف شامل او بس امیدگاه مرا
تصاویر و صوت


نظرات
نظر
عباس پورشاه ابادی