
عبید زاکانی
غزل شمارهٔ ۱۰۵
۱
گر آن مه را وفا بودی چه بودی
ورش ترس از خدا بودی چه بودی
۲
دمی خواهم که با او خوش برآیم
اگر او را رضا بودی چه بودی
۳
دلم را از لبش بوسیست حاجت
گر این حاجت روا بودی چه بودی
۴
اگر روزی به لطف آن پادشا را
نظر با این گدا بودی چه بودی
۵
خرد گر گرد من گشتی چه گشتی
وگر صبرم بجا بودی چه بودی
۶
به وصلش گر عبید بینوا را
سعادت رهنما بودی چه بودی
تصاویر و صوت


نظرات