عبید زاکانی

عبید زاکانی

غزل شمارهٔ ۱۲

۱

خوشا کسی که ز عشقش دمی رهایی نیست

غمش ز رندی و میلش به پارسایی نیست

۲

دل رمیدهٔ شوریدگان رسوایی

شکسته‌ایست که در بند مومیایی نیست

۳

ز فکر دنیی و عقبی فراغتی دارد

خداشناس که با خلقش آشنایی نیست

۴

غلام همت درویش قانعم کاو را

سر بزرگی و سودای پادشایی نیست

۵

مراد خود مطلب هر زمان ز حضرت حق

که بر در کرمش حاجت گدایی نیست

۶

به کنج عزلت از آن روی گشته‌ام خرسند

که دیگرم هوس صحبت ریایی نیست

۷

قلندریست مجرد عبید زاکانی

حریف خواجگی و مرد کدخدایی نیست

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمد نصری
۱۴۰۲/۱۲/۲۳ - ۰۴:۱۱:۱۲
بیت چهارم دقیقا مضمون همان بیت معروف سعدی است: جهان بر آب نهاده است و آدمی بر باد  غلام همت آنم که دل بر او ننهاد