
عبید زاکانی
غزل شمارهٔ ۱۴
۱
دلداده را ز تیر ملامت گزند نیست
دیوانه را طریقهٔ عاقل پسند نیست
۲
از درد ما چه فکر وز احوال ما چه باک
آنرا که دل مقید و پا در کمند نیست
۳
فرهاد را که با دل شیرین تعلقست
رغبت به نوشدارو و حاجت به قند نیست
۴
هرجا که آتش غم دلدار شعله زد
جان برفشان به ذوق که جای سپند نیست
۵
بس کن عبید با دل شوریده داوری
بیچاره را نصیحت ما سودمند نیست
نظرات