عبید زاکانی

عبید زاکانی

غزل شمارهٔ ۵۳

۱

ز سوز عشق من جانت بسوزد

همه پیدا و پنهانت بسوزد

۲

ز آه سرد و سوز دل حذر کن

که اینت بفسرد آنت بسوزد

۳

مبر نیرنگ و دستان پیش او کو

به صد نیرنگ و دستانت بسوزد

۴

به دست خویشتن شمعی نیفروز

که در ساعت شبستانت بسوزد

۵

چه داری آتشی در زیر دامان

کز آن آتش گریبانت بسوزد

۶

دل اندر وصل من بستی و ترسم

که ناگه تاب هجرانت بسوزد

۷

ندارد سودت آنگاهی که یابی

عبید آن نامسلمانت بسوزد

تصاویر و صوت

نظرات