
عبید زاکانی
غزل شمارهٔ ۵۵
۱
عاشق شوریده ترک یار نتوانست کرد
صبر بیدل کرد و بیدلدار نتوانست کرد
۲
جان چو با عشق آشنا شد از خرد بیگانه گشت
همدمی زین بیش با اغیار نتوانست کرد
۳
راستی را حق به دستش بود انکارش مکن
مدعی را محرم اسرار نتوانست کرد
۴
نام سرمستان عاشق پیش مستوران نگفت
هیچکس منصور را بردار نتوانست کرد
۵
نفس کافر سالها کوشید و چندان کازمود
ترک معشوق و می و زنار نتوانست کرد
۶
زاهد از محراب بیرون رفت و در میخانه جست
تا قیامت روی در دیوار نتوانست کرد
۷
التماس بوسهای کردم از او تن در نداد
خاطر ما خوش بدین مقدار نتوانست کرد
۸
دوش بر رخسار زردم دید و چندان کاب زد
بخت خواب آلود را بیدار نتوانست کرد
۹
ای عبید ار غافلی از عشق انکارش مکن
هیچ عاقل عشق را انکار نتوانست کرد
تصاویر و صوت

نظرات
نریمان
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.