
عبید زاکانی
غزل شمارهٔ ۶
۱
میکُند سلسلهٔ زلف تو دیوانه مرا
میکِشد نرگس مست تو به میخانه مرا
۲
متحیر شدهام تا غم عشقت ناگاه
از کجا یافت در این گوشهٔ ویرانه مرا
۳
هوس در بناگوش تو دارد دل من
قطرهٔ اشک از آنست چو دردانه مرا
۴
دولتی یابم اگر در نظر شمع رخت
کشته و سوخته یابند چو پروانه مرا
۵
درد سر میدهد این واعظ و میپندارد
کالتفاتست بدان بیهده افسانه مرا
۶
چاره آنست که دیوانگیی پیش آرم
تا فراموش کند واعظ فرزانه مرا
۷
از می مهر تو تا مست شدم همچو عبید
نیست دیگر هوس ساغر و پیمانه مرا
تصاویر و صوت



نظرات
پرویز
پرویز
موسی عبداللهی