عبید زاکانی

عبید زاکانی

غزل شمارهٔ ۶۱

۱

باز ترک عهد و پیمان کرده بود

کشتن ما بر دل آسان کرده بود

۲

دشمنانم بد همی گفتند و او

گوش با گفتار ایشان کرده بود

۳

زلف مشکینش پریشان گشته بود

بس که خاطرها پریشان کرده بود

۴

تا شنیدم آتشی در من فتاد

آنکه بی ما عزم بستان کرده بود

۵

نالهٔ دلسوز ما چون گوش کرد

رحمتی در کار یاران کرده بود

۶

گفت با بیچارگان صلحی کنیم

بخت ما بازش پشیمان کرده بود

۷

خاطرش ناگه برنجید از عبید

بی‌گناهی کان مسلمان کرده بود

تصاویر و صوت

نظرات