
عبید زاکانی
غزل شمارهٔ ۶۲
۱
از دم جانبخش نی دل را صفایی میرسد
روح را از نالهٔ او مرحبایی میرسد
۲
گوییا دارد ز انعامش مسیحا بهرهای
کز دم او دردمندان را دوایی میرسد
۳
یا مگر داود مهمان میکند ارواح را
کز زبان او به هر گوشی صلایی میرسد
۴
آتشی در سینه دارد نی چو بادش میدمد
شعلهٔ او بر در هر آشنایی میرسد
۵
بیدلان بر نغمهٔ او های و هویی میزنند
بینوایان را ز ساز او نوایی میرسد
۶
نعرهای گر میزند شوریدهای در بیخودی
از پیش حالی به گوش ما صدایی میرسد
۷
نالهٔ مسکین عبید است آن که ضایع میشود
ور نه آن نالیدن نی هم به جایی میرسد
تصاویر و صوت

نظرات