عبید زاکانی

عبید زاکانی

غزل شمارهٔ ۶۷

۱

میپزد باز سرم بیهده سودای دگر

میکند خاطر شوریده تمنای دگر

۲

هوس سروقدی گرد دلم میگردد

که ندارد به جهان همسر و همتای دگر

۳

دوش در کوی خودم نعره زنان دیده ز دور

گشته رسوای جهان با دو سه شیدای دگر

۴

گفت کاین شیفته را باز چه حال افتاد است

نیست جز مسکنت و عجز مداوای دگر

۵

چاره صبر است ز سعدی بشنو پند عبید

«سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر»

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
حمیدرضا
۱۳۸۷/۱۰/۱۶ - ۰۸:۵۷:۴۶
عبید در این شعر از این غزل سعدی استقبال کرده:«هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگرکه من از دست تو فردا بروم جای دگر...بازگویم نه که دوران حیات این همه نیستسعدی امروز تحمل کن و فردای دگر»