عبید زاکانی

عبید زاکانی

غزل شمارهٔ ۷۰

۱

با ما نکرد آن بت سرکش وفا هنوز

آخر نشد میانهٔ ما ماجری هنوز

۲

ما خستگان در آتش شوقش بسوختیم

وان شوخ دیده سیر نگشت از جفا هنوز

۳

بعد از هزار درد که بر جان ما نهاد

رحمت نکرد بر دل مسکین ما هنوز

۴

از کوی دوست بیخود و سرگشته میرویم

دل خسته بازمانده و چشم از قفا هنوز

۵

بوسیست خونبهای من و لعل او مرا

صد بار کشت و می‌ندهد خونبها هنوز

۶

دل در شکنج طرهٔ پر پیچ و تاب او

مانده است در کشاکش دام بلا هنوز

۷

مسکین عبید در غم عشقش ز جان و دل

بیگانه گشت و یار نشد آشنا هنوز

تصاویر و صوت

کلیات عبید زاکانی (موش و گربه) به کوشش دکتر محمدجعفر محجوب - عبید زاکانی - تصویر ۱۱۰

نظرات