عبید زاکانی

عبید زاکانی

غزل شمارهٔ ۸۳

۱

قصد آن زلفین سرکش کرده‌ام

خاطر از سودا مشوش کرده‌ام

۲

در ره عشقش میان جان و دل

منزل اندر آب و آتش کرده‌ام

۳

از وصالش تا طمع ببریده‌ام

با خیالش وقت خود خوش کرده‌ام

۴

از نسیم گلستان تا شمه‌ای

بوی او بشنیده‌ام غش کرده‌ام

۵

کیش او بگرفته قربان گشته‌ام

تا نپنداری که ترکش کرده‌ام

۶

از دو لعل و از دو ابرو و دو زلف

گر امان یابم غلط شش کرده‌ام

۷

دل طلب کردم ز زلفش بانک زد

کای عبید آنجا فروکش کرده‌ام

تصاویر و صوت

نظرات