
عبید زاکانی
غزل شمارهٔ ۸۹
۱
بیش از این بد عهد و پیمانی مکن
با سبکروحان گران جانی مکن
۲
زلف کافر کیش را برهم مزن
قصد بنیاد مسلمانی مکن
۳
غمزه را گو خون مشتاقان مریز
ملک از آن تست ویرانی مکن
۴
با ضعیفان هرچه در گنجد مگو
با اسیران هرچه بتوانی مکن
۵
بیش از این جور و جفا و سرکشی
حال مسکینان چو میدانی مکن
۶
گر کنی با دیگران جور و جفا
با عبیدالله زاکانی مکن
۷
از وصالت چون به بوسی قانعست
بوسه پیشش آر و پیشانی مکن
نظرات
کامران امینی
کامران امینی