
عبید زاکانی
غزل شمارهٔ ۹۲
۱
منگر به حدیث خرقهپوشان
آن سختدلانِ سستکوشان
۲
آویخته سُبحهشان به گردن
همچون جرس از درازگوشان
۳
از دور چو کُشتگان ببینی
از راه بگرد و رو بپوشان
۴
از بند ریا و زرق برخیز
با ساده نشین و بادهنوشان
۵
مفروش به ملک هر دو عالم
خاک سر کوی میْفروشان
۶
در باغ چه خوش بود سحرگاه
ما سرخوش و بلبلان خروشان
۷
مطرب غزل عبید برخوان
دل برده ز دستِ تیزهوشان
تصاویر و صوت


نظرات