
عبید زاکانی
شمارهٔ ۳ - در شکایت از قرض
۱
مرا قرض هست و دگر هیچ نیست
فراوان مرا خرج و زر هیچ نیست
۲
جهان گو همه عیش و عشرت بگیر
مرا زین حکایت خبر هیچ نیست
۳
هنر خود ندانم و گر نیز هست
چو طالع نباشد هنر هیچ نیست
۴
عنان ارادت چو از دست رفت
غم و فکر برگ و دگر هیچ نیست
۵
به درگاه او التجا کن عبید
که این رفتن در به در هیچ نیست
تصاویر و صوت

نظرات