
عبید زاکانی
رباعی شمارهٔ ۱۳
۱
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
۲
گوئی نتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
نظرات