عبید زاکانی

عبید زاکانی

شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک وزیر

۱

ساقیا موسم عیش است بده جام شراب

لطف کن بسته لبان را به زلالی دریاب

۲

قدح باده اگر هست به من ده تا من

در سر باده کنم خانهٔ هستی چو حباب

۳

در حساب زر و سیم است و غم داد و ستد

کوربختی که ندارد خبر از روز حساب

۴

بر کسم هیچ حسد نیست خدا میداند

جز بر آن رند که افتاده بود مست و خراب

۵

هرکه را آتش این روزهٔ سی روزه بسوخت

مرهمش شمع و شرابست و دوا چنگ و رباب

۶

وانکه امروز عذاب رمضان دیده بود

من بر آنم که به دوزخ نکشد بار عذاب

باده در جام طرب ریز که شوال آمد

موسم وعظ بشد نوبت قوال آمد

۸

وقت آنست دگر باره که می نوش کنیم

روزه و وتر و تراویح فراموش کنیم

۹

پایکوبان ز در صومعه بیرون آئیم

دست با شاهد سرمست در آغوش کنیم

۱۰

سر چو گل در قدم لاله رخان اندازیم

جان فدای قد حوران قبا پوش کنیم

۱۱

شیخکان گر به نصیحت هذیانی گویند

ما به یک جرعه زبان همه خاموش کنیم

۱۲

چند روی ترش واعظ ناکس بینیم

چند بر قول پراکندهٔ او گوش کنیم

۱۳

جام زر بر کف و از زال زر افسانه مخوان

تا به کی قصهٔ کاووس و سیاووش کنیم

لله الحمد که ما روزه به پایان بردیم

عید کردیم و ز دست رمضان جان بردیم

۱۵

دل به جان آمد از آن باد به شبها خوردن

در فرو کردن و ترسیدن و تنها خوردن

۱۶

چه عذابیست همه روزه دهان بر بستن

چه بلائیست به شب شربت و حلوا خوردن

۱۷

زشت رسمی است نشستن همه شب با عامه

هم قدح گشتن و پالوده و خرما خوردن

۱۸

مدعی روزم اگر بوی دهن نشنیدی

شب نیاسود می از بادهٔ حمرا خوردن

۱۹

فرصت بادهٔ یکماهه ز من فوت شدی

گر نشایستی با مردم ترسا خوردن

۲۰

رمضان رفت کنون ما و از این پس همه روز

باده در بارگه خواجهٔ والا خوردن

صاحب سیف و قلم پشت و پناه اسلام

رکن دین خواجهٔ ما چاکر خورشید غلام

۲۲

خسروا پیش که این طاق معلی کردند

سقف این طارم نه پایهٔ مینا کردند

۲۳

هرچه بخت تو طلب کرد بدو بخشیدند

هرچه اقبال تو میخواست مهیا کردند

۲۴

جود آواره و مرضی ز جهان گم شده بود

بازو و کلک تو این قاعده احیا کردند

۲۵

پادشاهان به حریم تو حمایت جستند

شهریاران به جناب تو تولی کردند

۲۶

از دم خلق روانبخش تو می‌باید روح

آن روایت که ز انفاس مسیحا کردند

۲۷

چرخ را تربیت اهل هنر رسم نبود

این حکایت کرم جود تو تنها کردند

ای سراپردهٔ همت زده بر چرخ بلند

امرت انداخته در گردن خورشید کمند

۲۹

تا زمین است زمان تابع فرمان تو باد

گوی گردان فلک در خم چوگان تو باد

۳۰

والی کشور هفتم که زحل دارد نام

کمترین هندوی چوبک زن ایوان تو باد

۳۱

شیر گردون که بدو بازوی خورشید قویست

بندهٔ حلقه به گوش سگ دربان تو باد

۳۲

تیر کو ناظر دیوان قضا و قدر است

از مقیمان در منشی دیوان تو باد

۳۳

جام جمشید چو در بزم طرب نوش کنی

زهره خنیاگر و برجیس ثناخوان تو باد

۳۴

روز عید است طرب ساز که تا کور شود

خصم بد گوهر بدکیش که قربان تو باد

مدت عمر تو از حد و عدد بیرون باد

تا ابد دولت اقبال تو روز افزون باد

تصاویر و صوت

کلیات عبید زاکانی به کوشش پرویز اتابکی - عبید زاکانی - تصویر ۹۲
کلیات عبید زاکانی (موش و گربه) به کوشش دکتر محمدجعفر محجوب - عبید زاکانی - تصویر ۵۸
کلیات عبید زاکانی (شامل: رساله دلگشا، قصائد، غزلیات، قطعات، رباعیات، عشاقنامه) با مقدمهٔ شهریار یاربخت (نوذر اصفهانی) - عبید زاکانی - تصویر ۱۲۶

نظرات

user_image
فربد
۱۳۹۸/۰۲/۲۲ - ۱۵:۰۸:۱۱
معلوم هست که مرحوم عبید از روزه خیلی بدش می امد
user_image
رهام
۱۳۹۸/۱۲/۰۸ - ۰۷:۲۲:۴۱
زال زر نام پدر رستم است که ولایت نیمروز و زاولستان داشت و او را دستان و دستان زند و زر نیز خوانند.(شرفنامه ٔ منیری ). پدر رستم گویند به اعتبار سرخی چهره چه رنگ او سرخ و موی او سفید بود. (برهان قاطع). و او را زال زر نیز گفته اند بواسطه ٔ سپیدی موی بسیم شبیه بود... و گاهی بر سیم بطریق مجاز زر اطلاق کنند.
user_image
رهام
۱۳۹۸/۱۲/۰۸ - ۰۷:۵۸:۵۵
در شرح بیت :والی کشور هفتم که زحل دارد نامکمترین هندوی چوبک زن ایوان تو بادزحل :کیوان و آن ستاره ای است در آسمان هفتمآنرا هندوی سپهر، هندوی گردون ، پیر فلک نیز گفته اند از این جهت که هندو را در قدیم به مجاز غلام و پاسبان و نگهبان نیز گفته اند و این با مصرع دوم همخوانی دارد که زحل را کمترین غلام یا پاسبان طبل زن و دهل زن کاخ پادشاهی شاه میداند چوبک زن :طبل‌زن؛ دهل‌زن؛ایوان :[قدیمی] کاخ پادشاه.قسمتی از ساختمان که جلو آن باز و بی‌دروپنجره باشد.پس معنی این بیت به این صورت است: ستاره زحل که در آسمان هفتم برای خودش برو وبیایی دارد و به اصطلاح پیر فلک آسمان هفتم و دارای احترام میباشد باید در کاخ پادشاهی تو غلامی و نگهبانی و دهل زنی کند .
user_image
رهام
۱۳۹۸/۱۲/۰۸ - ۰۸:۰۴:۱۷
در بیت :دل به جان آمد از آن باد به شبها خوردندر فرو کردن و ترسیدن و تنها خوردنباده درست است که به اشتباه باد نوشته شده است دل به جان آمد از آن باده به شبها خوردندر فرو کردن و ترسیدن و تنها خوردنلظفا تصحیح شود