عمان سامانی

عمان سامانی

بخش ۳۸

در بیان وارد شدن آن سر حلقه‌ی مستان و مقتدای حق پرستان از راه مجاهده بعالم مشاهده و از دروازه‌ی فناء فی الله در شهرستان بقاء بالله بمصداق: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة، و شرح شرفیابی زعفرجنی به قصد یاری و عزم جانسپاری، خدمت آن بزرگوار و با حالت محرومی مراجعت کردن:

۲

ساقی ای قربان چشم مست تو

چند چشم میکشان بر دست تو؟

۳

درفکن ز آن آب عشرت را به جام

بیش ازین مپسند ما را تشنه کام

۴

تا کی آخر راز مادر پرده، در؟

ساغری ده ز آن شراب پرده در

۵

تابرآرند این گدایان سلوک

پای کوبان نعره‌ی «این الملوک»

۶

خاک بر فرق تن خاکی کنند

جای در آتش ز بیباکی کنند

۷

دست بر شیدائی از مستی زنند

پا ز مستی بر سر هستی زنند

۸

ذکر حال عاشقان حق کنند

پرده‌ی اهل حقیقت شق کنند

۹

در میان ذکری ز عشاق آورند

شرح عشاق اندر اوراق آورند

۱۰

خاصه شرح حال شاهنشاه عشق

مقتدای شرع و خضر راه عشق

۱۱

تا بدانند آن امام خوش خصال

پاچسان هشت اندر آن دارالوصال

۱۲

چیست آن دار الوصال ای مرد راه؟

ساحت میدان و طرف قتلگاه

۱۳

وه چه داری؟ درد و غم کالای او

نیزه و خنجر، نعم والای او

۱۴

در شرابش خون دلها ریخته

در طعامش، زهرها آمیخته

۱۵

او، فتاده غرق خون بالای هم

کشتگان راه او، در هر قدم

۱۶

پیش او جسم جوانان، ریز ریز

از سنان و خنجر و شمشیر تیز

۱۷

پشت سر، بر سینه و بر سر زنان

بی پدر طفلان و بی شوهر زنان

۱۸

دشمنان، گرم شرار افروختن

خیمه گاهش، مستعد سوختن

۱۹

چشم سوی رزمگاه از یک طرف

سوی بیمارش نگاه از یک طرف

۲۰

انقلاب و محنت و تاب و طپش

التهاب و زحمت و جوع و عطش

۲۱

با بلاهایی که بودش نو به نو

همچنانش رخش همت گرم رو

۲۲

نه از آن هنگامه‌های دردناک

لاابالی حالتش را هیچ باک

۲۳

نه از آن جوش و خروش و رنج و درد

کبریایی دامنش را هیچ گرد

۲۴

چون گلش تن هرچه گشتی ریشتر

غنچه‌اش را بد تبسم بیشتر

۲۵

گشته هر تیغی بسویش رهسپر

باز کرده سینه را، کاینک سپر

۲۶

رفته هر تیری سویش، دامن کشان

برگشوده دیده را کاینک، نشان

۲۷

چشم بر دیدار و گوشش بر ندا

تا کند جان را فدا جانش فدا

۲۸

همتش، اثنیتی، بر داشته

غیرتش، غیریتی نگذاشته

۲۹

جان فشان، شمع رخ جانانه را

بسته ره آمد شدن، پروانه را

۳۰

نی ز اکبر نه ز اصغر یاد او

جمله محو خاطر آزاد او

۳۱

سر خوش از اتمام و انجام عهود

شاهد غیبش هم آغوش شهود

۳۲

گشته خوش باوصل جانان اندکی

کز تجری حلقه زد بر در یکی

۳۳

از برای جانفشانی نزد شاه

ز عفر جنی فرا آمد ز راه

۳۴

جنئی جنت بجانش، ضم شده

همتش، رشک بنی آدم شده

۳۵

جنئی در خاک و ذکرش در فلک

غیرتش، سوزنده‌ی جان ملک

۳۶

با سپاه خود درآمد صف زنان

شاه را همچون سعادت، در عنان

تصاویر و صوت

کتاب گنجینة الاسرار (از افکار ابکار زبدة الشعراء و شمس العرفاء و المحبین آقا میرزا نورالله عمان سامانی اصفهانی) - عمان سامانی اصفهانی - تصویر ۳۸
گنجینة الاسرار عمان سامانی و غزلیات وحدت کرمانشاهی به کوشش محمدعلی مجاهدی (پروانه) - عمان سامانی, وحدت کرمانشاهی - تصویر ۱۴۹

نظرات

user_image
میــــرِ سلطان احمـــد
۱۴۰۱/۰۵/۱۷ - ۰۱:۰۹:۱۸
داستان زعفر جنی را شاید خیلی از قدیمیها شنیده باشند که در این بخش و بخش 39 به این موضوع پرداخته شده
user_image
سجاد جولا زاده
۱۴۰۲/۰۷/۱۹ - ۰۴:۵۷:۱۰
سلام. داستان زعفر جنی درمنابع تاریخی نیومده و از تحریفات عاشورایی است؛ پس چگونه ایشان، این داستان  را بیان کرده است.