عمان سامانی

عمان سامانی

شمارهٔ ۲: ای که جز انکارت اندر کار صاحبکار نیست

۱

ای که جز انکارت اندر کار صاحبکار نیست

گر، به چشم عقل بینی هرگزت انکار نیست

۲

گاه می گویی به مجلس دل چرا، بی درد، نی

گاه می گویی به گلشن گل چرا، بی خار نیست

۳

با فضولی ها که این جبر است یا آن اختیار

یا که این زشت است یا آن جبر ما را کار نیست

۴

صورت صرفیم و با نقاشمان نبود نزاع

دستی محضیم و با استادمان پیکار نیست

۵

رشته را، باری کشش شرط است گر خوش بنگری

چیست اندر سبحه زاهد که در زنار نیست

۶

راه را، باری کشش شرط است گر خوش بنگری

چیست اندر برنس راهب که در دستار نیست

۷

از خیانتها که آمد وز جنایتها که رفت

آزمودستیم چیزی بدتر از آزار نیست

۸

باری ار، باری کشی سنجیده ام من بارها

روبکش رطل گران کز این سبک تر، بار نیست

تصاویر و صوت

نظرات