عنصری

عنصری

شمارهٔ ۱۲ - در مدح سلطان محمود

۱

نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر

یکی برنگ عقیق و دگر ببوی عبیر

۲

چو جعد زلف بتان شاخهای بید و خوید

یکی همه زره است و دگر همه زنجیر

۳

درخت و دشت مگر خواستند خلعت زا بر

یکی طویلۀ گوهر دگر بساط حریر

۴

بخار تیره و از ابر دشت مینا رنگ

یکی بسان غبار و دگر بسان غدیر

۵

زرنگ و بوی گیا و زمین تو گویی هست

یکی ز حله بساط و دگر ز مشک خمیر

۶

هوا وراغ تو گویی دو عالمند بزرگ

یکی پر از حرکات و دگر پر از تصویر

۷

هوا ز عکس سما تیره و زمین گلگون

یکی چو خامۀ مانی یکی بت کشمیر

۸

بدشت سنبل و مینا سپه کشید و نشست

یکی بمعدن برف و دگر بجای زریر

۹

نگارهای بهاری چو شعرهای بدیع

یکی است پر ز موشح دگر پر از تشجیر

۱۰

ز چیزها بدو چیزست رنگ و بوی بهار

یکی بباد صبا و دگر به ابر مطیر

۱۱

ز کارها بدو کارست قدر و مفخر من

یکی ز طالع سعد و دگر ز بخت امیر

۱۲

عجب سزای دو چیزست نام و صورت او

یکی سزای مدیح و دگر سزای سریر

۱۳

جوان و پیر دو چیزست بخت و خاطر او

یکی بقوّت برنا دگر بدانش پیر

۱۴

بجود و لطف ببرد او لطافت و بسپرد

یکی بباد صبا و دگر بچرخ اثیر

۱۵

ز روشنی و درستی که رای و صورت اوست

یکی ز دین صفت است و دگر ز حق تأثیر

۱۶

بمدحش اندر شاعر شود قضا و قدر

یکی بگوید شعر و دگر کند تحریر

۱۷

به نیکخواه و بداندیش مهر و کینش را

یکی بسعد بشیر و دگر بنحس نذیر

۱۸

کریم را زو تیمار و خدمتش فرحست

یکی ز دست تهی و دگر ز عیش عشیر

۱۹

ز روشنایی و دانش دو مایه شد بدو چیز

یکی بشمس مضییء و دگر ببدر منیر

۲۰

همیشه بوده و خواهد بدن تن و کف او

یکی بفخر مشار و دگر بجود مشیر

۲۱

دعا کنند مر او را به نیکی اسب و قلم

یکی بوقت صهیل و دگر بوقت صریر

۲۲

بمدحش اندر گویی مرکّبست دو چیز

یکی زبان فرزدق دگر بیان جریر

۲۳

چو وهم و عقل مکین است تیغ و نیزۀ او

یکی میان دماغ و دکر میان ضمیر

۲۴

دو گفت سائل او را دو پاسخست بدیع

یکی همه خردست و دگر همه تو قیر

۲۵

بدین جهان دو دلیلست مهر و کینۀ او

یکی دلیل بهشت و دگر دلیل سعیر

۲۶

دو مسکنست عجم را سرای و مجلس را

یکی بجای خورنق دگر بجای سدیر

۲۷

دو عادتست مر او را بگاه بخشش و خشم

یکی ازو همه تعجیل و دیگری تأخیر

۲۸

دو پیشۀ متضادست کار مرکب او

یکی دمیدن شیر و دگر تک نخجیر

۲۹

دو گوش زایر او نشود مگر دو خطاب

یکی که : جامه بپوش و دگر که : زر بر گیر

۳۰

گر ابر و دریا یکره بجود او نگرند

یکی نماید عجز و دگر خورد تشویر

۳۱

همی روند ز پیکار او هزیمتیان

یکی ز تن بعزا و دگر ز جان بنفیر

۳۲

ز گنج خویش برون کرد جامه و دینار

یکی نصیب غریب و دگر نصیب فقیر

۳۳

ز طمع خدمت او شد رونده تیغ و قلم

یکی بدست مبارز دگر بدست دبیر

۳۴

بگیتی اندر تدبیر و نام او دو درست

یکی در خردست و دگر در تقدیر

۳۵

خدایرا دو جهان است فعلی و عقلی

یکی بمایه قلیل و دگر بمایه کثیر

۳۶

جهان فعلی دنیا جهان عقلی شاه

یکی جهان صغیر و دگر جهان کبیر

۳۷

زمان زمان بخداوندی جهان شب و روز

یکی بگوید نامش دگر کند تکبیر

۳۸

چو تیر تا دو بود راست گشتن شب و روز

یکی بوقت بهار و دگر در اوّل تیر

۳۹

مباد جز بدو ناله دل ولی و عدوش

یکی بنالۀ زار و دگر بنالۀ زیر

تصاویر و صوت

دیوان ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری به اهتمام دکتر یحیی قریب (با مقدمه و حواشی و تعلیقات) - ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری - تصویر ۵۵
دیوان استاد عنصری بلخی به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی (با حواشی و تعلیقات و تراجم احوال و فهارس و لغت نامه و مقابله با نسخه های خطی و چاپی) - عنصری بلخی - تصویر ۱۰۷

نظرات