عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۰۵

۱

از شوق که این ناله گرانمایه متاعی است

این شعله ی دل نام دگر سست سماعی است

۲

در معرکه ی عشق زبون شو که درین رزم

هر کس که به صد رنگ شهیدی است شجاعی است

۳

زین باغ مجو بهره که هر میوه که چینند

بی آبی ایام مکیده است و قناعی است

۴

سیماب بود قفل در گوش تو ورنه

صد نغمه ی مستانه طلبکار سماعی است

۵

گوش شنوا جوی که در بزم تامل

بر بستن لب موجب صد گونه صداعی است

۶

تا عشق به بازاد دلم شعله فروشد

هر چیده دکان دوزخ و دال متاعی است

۷

عرفی یکی از جیب برآور سر مستی

این محمل عمر است که بر دوش وداعی است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
امیر کرمی
۱۳۹۹/۱۱/۱۳ - ۲۱:۳۶:۱۳
دروددر مصرع اول بیت ششم کلمه 《بازار》 به اشتباه بازاد نوشته شده است