
عرفی
غزل شمارهٔ ۱۰۷
۱
دل به صد ره می رود اما مراد دل یکی است
راه اگر بسیار باشد، «باش» گو، منزل یکی است
۲
شوق دیدار است کز هر دل به کامی دل گشاد
عالمی در گفتگوی خواهش سایل یکی است
۳
گر تعلق نیست اسباب جهان مردود نیست
صد هزاران پرده پیش دیده ی حایل یکی است
۴
عالمی در جلوه و عاشق نبیند غیر دوست
گر ز مجنون پرسی اندر کاروان محمل یکی است
۵
دوست دشمن را به خون غلطان کنم عرفی، ولی
دوست دارم دشمنی را کو را زبان و دل یکی است
نظرات
محسن...
حمید شرفی
حمید زارعیِ مرودشت