عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۰۷

۱

دل به صد ره می رود اما مراد دل یکی است

راه اگر بسیار باشد، «باش» گو، منزل یکی است

۲

شوق دیدار است کز هر دل به کامی دل گشاد

عالمی در گفتگوی خواهش سایل یکی است

۳

گر تعلق نیست اسباب جهان مردود نیست

صد هزاران پرده پیش دیده ی حایل یکی است

۴

عالمی در جلوه و عاشق نبیند غیر دوست

گر ز مجنون پرسی اندر کاروان محمل یکی است

۵

دوست دشمن را به خون غلطان کنم عرفی، ولی

دوست دارم دشمنی را کو را زبان و دل یکی است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محسن...
۱۳۸۹/۱۲/۱۲ - ۰۴:۲۷:۵۷
در مصراع اخر "را"ی دوم به نظر نا مناسب می اید و بهتر است به صورت ذیل باشد:دوست دارم دشمنی را کو زبان و دل یکی استبا تشکر
user_image
حمید شرفی
۱۳۹۲/۱۱/۲۴ - ۰۸:۳۷:۲۲
مصرع دومراه اگر بسیار باشد، "باش" گو؛ منزل یکیست
user_image
حمید زارعیِ مرودشت
۱۳۹۵/۰۷/۱۴ - ۱۰:۲۲:۳۸
دوست دارم دشمنی کو را زبان و دل یکیست