
عرفی
غزل شمارهٔ ۱۱۷
۱
مست و بد خوبیم و همصحبت جانانهٔ مست
فتنهانگیز بود آتش و همخانهٔ مست
۲
همه محتاج شرابیم ولی ساقی عدل
ندهد ساغر هشیار چو پیمانهٔ مست
۳
قول ارباب خرد دست کش صد غرض است
هیچ افسانه چنان نیست که افسانهٔ مست
۴
ابله مست و خرد پیشهٔ هشیار یکی است
مصلحتدان طلبی رو سوی دیوانهٔ مست
۵
شور عالم همه جمع است در آن نرگس شوخ
مجمع فتنه و آشوب بود خانهٔ مست
۶
دوش با عرفی دیوانه زدم جامی چند
چه بلا فیض دهد صحبت دیوانهٔ مست
تصاویر و صوت

نظرات