عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۱۸

۱

ماهم نه نهالی است که خورشید بر اوست

طوبی خس زیبا چمنی که این شجر اوست

۲

مرغی که حرم را شرف از نسبت او بود

جاروب حرمگاه صنم بال و پر اوست

۳

گه زهر فشاند به مگس، گه زند آتش

زین گونه بسی تعبیه ها در شکر اوست

۴

نقصان ادب نیست که آمیخته با شمع

پروانه که امید فنا راهبر اوست

۵

غم همره جان رفت، نرفتیم به منعش

با وی ز ازل آمده و هم سفر اوست

۶

هر گرد که از خاک شهیدان تو خیزد

صد قافله ی درد ابدی بر اثر اوست

۷

عشق از طلب صحبت رضوان بود آزاد

زهد است که دست هوسش در کمر اوست

۸

از طعن کس آزرده نگردد دل عرفی

داغی که نسوزد نمکی بر جگر اوست

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۳۶۷

نظرات