عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۲۸

۱

مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست

درد را با دل سودا زده ام کاری هست

۲

قفل الماس بیارید که زخم دل ما

سر به سر گشته دهن، بر سر گفتاری هست

۳

این قدر سنگدلی نیست گمانم بس که

مگر از راه تو در پای اجل خاری هست

۴

ای مسیحا اثری با نفست نیست، ملاف

امتحانی بکن اینک دل بیماری هست

۵

نه به اندازه ی بازوست کمندم، هیهات

ور نه با کوشش بامیم سر و کاری هست

۶

لن ترانی نشود گر ادب آموز کلیم

ما چه دانیم که درمانی و دیداری هست

۷

محرم خلوتی عاشق نه چراغ است و نه شمع

آفتاب ار نرسد سایه ی دیواری هست

۸

دلم آ ن کافر عامی ست که در گوشه ی دیر

پیر گردید و ندانست که زناری هست

۹

غمزه چون تیغ زند لب بگشایی عرفی

که به تحسین تو کیفیت زنهاری هست

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۳۴۹

نظرات