
عرفی
غزل شمارهٔ ۱۳۵
۱
ای پندگو دلم مخراش این فسانه چیست
مردم ز غیرت، این سخن مجرمانه چیست
۲
نازم به توسن ستم او که هیچ گاه
آگه نشد که چاشنی تازیانه چیست
۳
گر غمزه ات مراد اسیران نمی دهد
حور و ملک شهید درین آستانه چیست
۴
طوف حریم کعبه ی دل فیض می دهد
ای زایر حرم غزض از طوف خانه چیست
۵
نالم چنان به درد کزو خون چکد، ولی
دل گویدم چه نغمه بود، این ترانه چیست
۶
من مست غوطه در ته دریای آتشم
آگه نیم که شعله کدام و زبانه چیست
۷
عرفی شکایت از ستم یار بی غمی است
شرمی ز اهل درد بدار، این فسانه چیست
نظرات