عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۳۷

۱

صومعه دیدم به جز مشتی بروت باد نیست

جز عصای آبنوس و شانه ی شمشاد نیست

۲

بی نفس ارباب معنی زندگانی می کنند

لیک یک مو بر تن ای جمع بی فریاد نیست

۳

وصف جنت کم کن ای رضوان که در بستان عشق

سرو و سوسن بی شمار است و یکی آزاد نیست

۴

تهنیت جز در مصیبت پیش ما عیب است، عیب

عید را در شهر ما رسم مبارک باد نیست

۵

دانه ی طاووس کمتر بین که در گلزار عشق

غیر بلبل صید دام و دانه ی صیاد نیست

۶

در جهان دوستی و در زبان دوستان

این لغت کز وی بیابی معنی بیداد، نیست

۷

بی ستون ما ز فیض نور حسن آیینه است

تیشه ای بازیچه اینجا در کف فرهاد نیست

۸

عاقبت سوز آتش عرفی به دوزخ حیف نیست

گر وجود اهل خاکستر به روی باد نیست

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۴۱۸

نظرات