عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۵۳

۱

موج زن در دل خیال آن لب میگون گذشت

آب حیوان بین که از دریای آتش چون گذشت

۲

تا دلی آوردم و این فتنه ها بر داشتم

از گرانباری چه ها بر خاطر گردون گذشت

۳

با من گریان چه داری، رو که تا نزدیک من

هر قدم می باید از صد دجله و جیحون گذشت

۴

در درون باغ عشرت عمر ها بگذشت، لیک

عمر دیگر در پریشانی هم از بیرون گذشت

۵

کاروان عمرها کش نوشدارو بار بود

دایم از سیلاب زهر و جویبار خون گذشت

۶

نقش پا بنمایدت گر زانکه پی گم می کنی

کز کدامین طرف عرفی آمد و مجنون گذشت

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۳۵۲

نظرات