عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۶۴

۱

عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد

ورنه چون موسی بسی آورد، بسیار آورد

۲

تا فریبد ابلهان را در متاع روی دوست

آسمان پیش از تو یوسف را به بازار آورد

۳

بس که زخم غمزه خوردم زمین مشهدم

خرمن خنجر به جای بوته ی خار آورد

۴

کافری دان عشق را کز شغل من گر وارهد

گردن روح القدس در قید زنار آورد

۵

بگذر از دارالشفای عشق کز بهر علاج

هر نفس آید مسیح آن جا و بیمار آورد

۶

مو به مویم دوست شد، ترسم که استیلای عشق

یک انالحق گوی دیگر بر سر دار آورد

۷

ای که عرفی را مسلمان خوانده ای، او را بکاو

تا ز کفرآباد دل، بت های پندار آورد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۰۱ - ۱۳:۴۸:۰۹
نادرست:تا فریبد ابلهان را در متاع روی دوستآسمان پیش از تو یوسف را به بازار آورددرست :تا فریبد ابلهان را از متاع روی دستآسمان پیش از تو یوسف را به بازار آوردمتاع روی دست یا متاع سر ِ دست کنایه از متاع سهل و کم بهایی است که پیش از متاع گرانمایه و نفیس عرضه می شود
user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۰۱ - ۱۳:۵۱:۵۹
نادرست:بس که زخم غمزه خوردم زمین مشهدمخرمن خنجر به جای بوته ی خار آورددرست: بس که تیر غمزه ات خوردم زمین مشهدمخرمن خنجر به جای بوته ی خار آوردو در جای دیگر (نیش غمزه) هم ثبت شده
user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۰۱ - ۱۳:۵۶:۱۲
نادرست:بگذر از دارالشفای عشق کز بهر علاجهر نفس آید مسیح آن جا و بیمار آورددرست:مگذر از دارالشفای عشق کز بهر علاجهر نفس آید مسیح آن جا و بیمار آورد
user_image
رسته
۱۳۹۱/۰۲/۱۵ - ۲۱:۳۷:۳۶
متن کامل غزل از روی نسخۀ انصاری عشق اگر مرد است، مرد تاب دیدار آوردورنه چون موسی بسی آورد و بسیار آوردتا فریبد ابلهان را در متاع روی دستآسمان پیش از تو یوسف را به بازار آوردجان به زخم ناوکی دادم که شکر لذتشدر قیامت هر سر مویم شکر بار آوردبس که زخم غمزه اش خوردم زمین مشهدمخرمن خنجر به جای بوته ی خار آوردکافری دان عشق را کز شغل من گر وارهدگردن روح القدس در قید زنار آوردمگذر از دارالشفای عشق کز بهر علاجهر نفس آید مسیح آن جا و بیمار آوردمو به مویم دوست شد، ترسم که استیلای عشقیک انالحق گوی دیگر بر سر دار آوردای که عرفی را مسلمان خوانده ای، او را بکاوتا ز کفرآباد دل، بت های پندار آورد