
عرفی
غزل شمارهٔ ۱۷۱
۱
مرا دردی است که از داروی راحت بیش میگردد
فلک بیهوده بر گرد دکان خویش میگردد
۲
ببین کز نشتر مژگان او بختم چه پیش آرد
که موی بستر سنجاب نیش میگردد
۳
به نوعی دیدهام از گریهٔ بسیار نازک شد
که گر بر لاله و ریحان گشایم ریش میگردد
۴
دل گمگشتهای کو تا دگر در سینه باز آید
که چون صفهای مورم درد و غم در پیش میگردد
۵
فلک چندان تُنُکمایه است تا این گرم بازاری
که یک جو عافیت گر بخشدم دل ریش میگردد
۶
ندانم عرفی این غم دوستی را از کجا دارد
که در دنبالهٔ غمهای بیش از پیش میگردد
تصاویر و صوت

نظرات
پیرایه یغمایی
پیرایه یغمایی
پیرایه یغمایی
پیرایه یغمایی
پیرایه یغمایی
پیرایه یغمایی
رسته