عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۷۶

۱

هجران شب تار ما ندارد

غم عقدهٔ کار ما ندارد

۲

تا جان به هوای گل فشانیم

گل میل کنار ما ندارد

۳

گر عزم سفر کند خوشش باد

جان طاقت بار ما ندارد

۴

فردوس شراب دارد اما

پیمانه گُسار ما ندارد

۵

ساقی می ناب دارد، اما

در خورد خمار ما ندارد

۶

هر کس که رهین حرف و صوت است

پیغام-نگار ما ندارد

۷

از بس که رمیده ایم و ترسان

غم ذوق شکار ما ندارد

۸

عرفی نه ز دوست-دشمنان است

اما غم کار ما ندارد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۰۳ - ۰۱:۵۶:۲۱
نادرست:تا جان به هوای گل فشانیمگل میل کنار ما ندارددرست: ما جان به هوای گل فشانیمگل میل کنار ما ندارد
user_image
رسته
۱۳۹۱/۰۲/۱۶ - ۱۱:۳۰:۰۰
هجران شب تار ما نداردغم عقدهٔ کار ما نداردما جان به هوای گل فشانیمگل میل کنار ما نداردگر عزم سفر کند خوشش بادجان طاقت بار ما نداردفردوس شراب دارد اماپیمانه گُسار ما نداردهر کس که رهین حرف و صوت استپیغام نگار ما نداردساقی می ناب دارد امادر خورد خمار ما ندارداز بس که رمیده ایم و ترسانغم میل شکار ما نداردعرفی نه ز دوست، دشمنان استاما غم کار ما ندارداین غزل در پیروی از امیرخسرو دهلوی سروده است، غزلی که مطلع آن چنین استگل رنگ نگار ما نداردبوی خوش یار ما ندارد