عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۷۷

۱

کو فنا تا زخم‌ها شمشیر بر مرهم نهند

بی‌خودی و هوشمندی سر به پای هم نهند

۲

عمر فرصت کوته است و دست یغمایی دراز

تنگ‌چشمان را بگو تا برگ عشرت کم نهند

۳

گر فشانم دُرد دَردی بر دل آسودگان

تهمت بیداری صد شور از ماتم نهند

۴

اشک‌ریزان ترا نازم که از لخت جگر

یک چمن گل در کنار قطرهٔ شبنم نهند

۵

رحمتش در فعل داروخانه را خندان کند

زخم‌ها را تا به چاک جامه‌ها مرهم نهند

۶

اهل دل عرفی اگر یابند فرمان طرب

قصر شادی را بنا هم در زمین غم نهند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۰۳ - ۰۲:۱۰:۳۴
نادرست:گرفشانم دُرد دَردی بر دل آسودگانتهمت بیداری صد شور از ماتم نهنددرست: گرفشانم دُرد دَردی بر دل آسودگان تهمت بی دردی صد سور بر ماتم نهند
user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۰۳ - ۰۲:۱۱:۴۱
نادرست:اشک ریزان ترا نازم که از لخت جگریک چمن گل در کنار قطره ی شبنم نهنددرست: اشک ریزان ترا نازیم کز لخت جگر یک چمن گل در کنار قطره ی شبنم نهند
user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۰۳ - ۰۲:۱۳:۰۴
نادرست:رحمتش درفعل داروخانه را خندان کندزخم ها را تا به چاک جامه ها مرهم نهنددرست: رحمت اش گر فضل دارد، خانه را خندان کند زخم ها را تا به چاک جامه ها مرهم نهند
user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۰/۰۱/۰۳ - ۰۲:۱۴:۲۵
نادرست:اهل دل عرفی اگر یابند فرمان طربقصر شادی را بنا هم در زمین غم نهنددرست:اهل دل عرفی اگر یابند فرمان طرب قصر شادی را بنا بر شاهراه غم نهند
user_image
رسته
۱۳۹۱/۰۲/۱۶ - ۱۱:۴۲:۳۶
متن غزل مطابق نسخۀ انصاری:کو فنا تا زخم ها شمشیر بر مرهم نهندبیخودی و هوشمندی سر به پای هم نهندعمر فرصت کوته است و دست یغمایی درازتنگ چشمان را بگو تا برگ عشرت کم نهندگرفشانم دود دَردی بر دل آسودگانتهمت بیداری صد سوز بر ماتم نهندرحمتش گر فضل دارد خانه را خندان کندزخم ها را تا به چاک جامه ها مرهم نهنداشک ریزان ترا نازیم کز لخت جگریک چمن گل در کنار قطرۀ شبنم نهنداهل دل عرفی اگر یابند فرمان طربقصر شادی را بنا هم در زمین غم نهند