عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۷۸

۱

در چمن حوروشان انجمنی ساخته اند

چشم بد دور که بهشتی چمنی ساخته اند

۲

ننشیند دل این طایفه در قصر بهشت

که به معموره ی دل ها وطنی ساخته اند

۳

چون بسنجید به فرهاد مرا، یا مجنون

که به بازیچه ی هر یک سخنی ساخته اند

۴

ای برهمن بنگر معبد صوفی و ریا

کاین طرف دیر بت و برهمنی ساخته اند

۵

دل شهید غم او بود که از شهر وجود

آمد آواره که جای دهنی ساخته اند

۶

حله ها سوخته اند اهل بهشت از غیرت

تا شهیدان تو گلگون کفنی ساخته اند

۷

تیر آن غمزه حلال است ولی جمعی را

که ز دل جامه و از جان بدنی ساخته اند

۸

لذت شعر توعرفی به همه عالم گفت

که ترا مایل شیرین دهنی ساخته اند

تصاویر و صوت

نظرات