
عرفی
غزل شمارهٔ ۱۸
۱
نی مهر دوست دارم ، نی کین دشمنان را
یک طور دوست دارم بی مهر و مهربان را
۲
غم می کشد عنانم من هم شتاب دارم
از هم دعا بگویند یاران شادمان را
۳
مستانه گر بتازم، عیبم مکن که شوقش
گرمی دهد به مرکب، نرمی دهد عنان را
۴
گفتم به گوش توفیق، ای دشمن مروت
تا کی فراق خرمن این مور ناتوان را
۵
گفتا مروت این است، کز پا در افکنیمش
تا آن که جوید از غیر، وز خود نیابد آن را
۶
آوارگیست رهبر در وادی محبت
توفان بود معلم دریای بی کران را
۷
عرفی به گیتی از خلد آمد که باز گردد
غافل که تازه پرواز گم سازد آشیان را
نظرات
شاه رخ
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.