
عرفی
غزل شمارهٔ ۱۸۵
۱
اگر چه راه به عیب تو کس عیان نبرد
گمان مبر که به عیب تو کس گمان نبرد
۲
ز مکر نفس حذرکن، که هیچ کس حرفی
نیاورد که دو صد گوهر از میان نبرد
۳
ترحمی که به بستر فتاده چشمهٔ خور
چنانکه برگ گلش زنند جان نبرد
۴
جهان مهر و وفا را فدا شوم ، که در او
کسی گمان عداوت به آسمان نبرد
تصاویر و صوت

نظرات