
عرفی
غزل شمارهٔ ۱۸۷
۱
این صفا حسن و محبت ز هم اندوخته اند
این دو شمع اند که از یکدگر افروخته اند
۲
عشوه و ناز و تغافل که تراود از تو
شیوه ها را همه گویی ز هم آموخته اند
۳
ما فرو رفته به بحر غم بی پایانیم
جامهٔ ما نه به اندازهء ما دوخته اند
۴
دفع لب تشنگی از شعله نکردست کسی
مگر آن جمع که از آتش دل سوخته اند
۵
بندگان تو که درعشق خداوندانند
دو جهان را به تمنای تو بفروخته اند
۶
عرفی آنان که ز تحقیق مسایل مست اند
خون هم خورده از آن چهره برافروخته اند
نظرات