عرفی

عرفی

غزل شمارهٔ ۱۹۲

۱

هنوز خسته دلم راه عدم می زد

که با گلوی خراشیده بانگ غم می زد

۲

قضا هنوز نیفکنده بود طرح کنشت

که کوس بی ادبی بر در صنم می زد

۳

هنوز حسن نگاری ندیده بود صلاح

که ترک غمزه به دل ناوک ستم می زد

۴

هئوز سایه نشین آفتاب حسن ز زلف

گرفته دست بر آن زلف خم به خم می زد

۵

به جان دوست که فصّاد غمزه نیش نداشت

که آتش از رگ بیماریم علم می زد

۶

به کعبه آمده عرفی ز کفر دور نمود

به این نشانه که ناقوس در حرم می زد

تصاویر و صوت

کلیات عرفی شیرازی ـ ج ۱ (غزلیات) بر اساس نسخه‌های ابوالقاسم سراجا اصفهانی و محمدصادق ناظم تبریزی به کوشش و تصحیح پرفسور محمدولی الحق انصاری - جمال الدین محمد عرفی شیرازی - تصویر ۴۲۹

نظرات