
عرفی
غزل شمارهٔ ۲۰۰
۱
تا کی از لب-گهرِ آن مست تکلم ریزد
این نمک چند به ریش دل مردم ریزد
۲
طرفه حالی است که دارد اثر زهر ستم
جرعهٔ لطف که در جام ترحم ریزد
۳
مُردم از دُرد-سر و صاف نشد، کو ساقی
کز من این جرعه بگیرد به سر خم ریزد
۴
همه ماتم زدگانیم و برین هست گواه
مشت خاکی که صبا بر سر مردم ریزد
۵
وای بر من که غیوری ز کف من دل بربود
که گرش دست دهد خون به تبسم ریزد
۶
عرفی این غمزه بلاییست که در روز جزا
نشتری بر در ارباب تظلم ریزد
تصاویر و صوت

نظرات